آزادی بیان به سبک ساواک
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۰۴۷۸۳۸
هنوز هم نام ساواک لرزه بر تن بسیاری میاندازد و هنوز هم مشخص نیست اعدامها و قتلها و شکنجهها «باَی ذَنبٍ» بوده است؟ هنوز تاریخ نمیداند که چرا شاهنشاه قدرقدرت پهلوی! از یک نویسنده در یکی از محرومترین نقاط ایران اینگونه ترسیده است؟
ابراز آزادانه نظر از سوی بشر، همان آرمانی است که جامعه انسانی دستکم در دو قرن گذشته بیشترین تمرکز و توجه را به آن داشته و گرچه گاهی و هرزگاهی به نام این آزادی، اسارتهایی هم بر بشر تحمیل شده، اما مجموع کوششهای انسان در قالب نهادها، اعلامیهها و حتی جنگها و لشگرکشیها برای گسترش و تثبیت آزادی ابراز عقیده یا همان آزادی بیان بوده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای مشخص شدن شرایط آزادی بیان در دوران پهلوی دوم، یعنی بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷، لازم است به کیفیت این مفهوم در سه بستر مطبوعات و رسانههای جمعی، احزاب و انتخابات و منتقدان پرداخته شود. به دیگر سخن اگر معیارهای تعیین آزادی بیان در حکومتی را این سه شاخص در نظر بگیریم، باید مشخص کرد که نظام پهلوی دوم در این شاخصها و معیارها در چه سطحی بوده است.
مطبوعات و رسانهها در عصر پهلوی
مطبوعات، کتاب و رسانههای جمعی در ایران دوران پهلوی، گرچه به سبب دلمشغولیهای شاه تازه به تخت نشسته بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۳۲، دوران نسبتاً قابل قبولی را گذراندند، اما از پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ورق آنها هم مانند دیگر نشانههای دموکراسی برگشت و به ورطه سانسور و اختناق و استیصال افتادند به گونهای که در کتاب «مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک» میخوانیم از تعداد ۵۴۰ روزنامه و مجله منتشر شده در اوایل سلطنت رضاخان، تنها ۸۶ نشریه در اواخر سلطنت پسرش محمدرضا پهلوی، در ایران چاپ و منتشر میشد، اما با انواع و اقسام سانسورهای رنگارنگ. گرچه خواندن بخشی از آن سانسورها، برای امروز ایران بسیار مفید و سودمند خواهد بود. برای مثال نامها و لقبهایی که ویژه خاندان سلطنتی بود یا به آنها اشاره داشت، خط قرمز مطبوعات بود. کتابهای مذهبی و نشریاتی که در این حوزه فعالیت داشتند، با تیغ تیز سانسور و به بهانه مصلحت سلطنت و مبارزه با کمونیسم و مارکسیسم و ایسمهای دیگر یا منتشر نمیشدند یا با حداکثر سانسور منتشر میشدند. انتقاد به رژیم از صدر تا ذیل آن، گناهی نابخشودنی بود. سانسور و اختناق چنان بالا گرفته بود که پس از اعدام خسرو گلسرخی مبارز چپ، آوردن و انتشار ترکیب «گل سرخ» هم با مجازات همراه بود. سخن از جنبش و انقلاب حتی اگر خارج از مرزهای ایران روی میداد و نیز انتقاد از آمریکا و رژیم صهیونیستی، ممنوعهای اساسی بود.
در تشریح شدت و کیفیت سانسور حاکم بر مطبوعات، خاطره «علی بهزادی» سردبیر مجله هفتگی سپید و سیاه در عصر پهلوی خواندنی است. بهزادی در مطلبی با عنوان تملق در مطبوعات ایران، که سال ۷۲ در ماهنامه کلک منتشر شده است، میگوید: «در آن زمان رسم شده بود که مجلات، صفحهای را به فال قهوه اختصاص میدادند. در این صفحات درباره خصوصیات اخلاقی متولدان ماهها و حوادثی که مثلاً در آن هفته برای متولدان هر یک از ماهها اتفاق میافتاد، مطلب مینوشتند. محتوای فالها اغلب درباره خوبی یا بدی متولدان هر ماه، امیدواری دادن به اتفاقهای خوبی که در انتظار آنها بود و برحذر داشتن آنها از حوادث بد و کمی هم پند و اندرز بود. از طرفی شاید عدهای به یاد داشته باشند که تعدادی از افراد خاندان پهلوی، متولد آبانماه بودند. ابتدا کسی توجهی به مطالب این صفحه نمیکرد و مأموران سانسور هم آن را ندیده میگرفتند. اما مسائلی پیش آمد که سبب شد، مأموران سانسور به این صفحه توجه خاص کنند و سردبیران مجلات هم دقت بیشتری به مطالب این صفحه داشته باشند و برای متولدان آبان، امتیازاتی قائل شوند؛ مثلاً بنویسند همه متولدان این ماه آدمهای خوبی هستند و همیشه حوادث خوبی برایشان اتفاق خواهد افتاد.
بهزادی مینویسد، ظاهراً نوشتن مطالبی مثل «این هفته برای شما هفته خوبی نیست و دشمنانتان میکوشند ضربه سختی به شما بزنند» یا «اینقدر مردمآزار نباشید. سعی کنید کینهتوزی را که عادتتان شده از خود دور کنید.» و شاید مطالبی بدتر از اینها که احتمالاً عواقبی را به دنبال داشت، باعث شد که روزنامهنویسها از آن پس، به همه متولدان آبان، تملق بگویند: «به این جهت میبینیم در بیشتر فالنامههای آن سالها متولدین ماه آبان، هم خودشان خوب معرفی میشدند و هم حوادث خوبی برایشان اتفاق میافتاد!». شرایط رادیو و تلویزیون هم دستکمی از مطبوعات نداشت و جز فیلمهای آبگوشتی و در مدح اعلیحضرت همایونی، برنامهای که در راستای ارتقای دانش و مهارت یا حتی سرگرمسازی درست مردم باشد، تولید نمیشد.
احزاب و انتخابات
معیار دیگری که اصول دموکراسی از سنجش آزادی بیان و عقیده در نظام سیاسی به دست میدهد؛ انتخابات و نظام سیاسی آن حکومت است و در این معیار هم محمدرضا پهلوی نتوانسته است، نمره قبولی یا حتی نزدیک به آن بگیرد. گرچه براساس قانون پهلوی دوم باید پادشاهی مشروطه و با کمترین دخالت در امور سیاسی به کار خود ادامه میداد، اما واقعیت آن است که در دوران ۳۷ ساله حکومت پهلوی دوم، او نه تنها پادشاهی مشروطه نماند بلکه به پادشاهی مطلقه او راه هرگونه دموکراسی خواهی را در ایران مسدود کرد.
مجلسین سنا و شورای ملی، دادگاهها و قُضات و نخستوزیر و وزرا، تبدیل به عروسکهای خیمهشببازی اعلیحضرت و درباریان شدند و همه مفاهیم دموکراسی و لیبرالیسم را چنان لوث کردند که پادشاه و قوه مجریه و مقننه و قضائیه یک نفر بودند و آن یک نفر شخص محمدرضا پهلوی. حزب فقط حزب رستاخیز بود و نمایندگان تنها اسباب ویترین تجددبازیهای پهلوی. مجالس با تأیید و صلاحدید دربار تشکیل میشد و نخستوزیر از اینکه خود را «غلام خانهزاد اعلی حضرت»! بنامد ابایی نداشت که هیچ، به آن مفتخر هم بود.
ژان لوریه و احمد فاروق در کتاب ایران بر ضد شاه، ترجمۀ مهدی نراقی در اینباره این گونه نظر دادهاند: «شاه مخصوصاً از اجرای قانون اساسی برای تشکیل مجامع و دستههای سیاسی سرپیچی کرد و از تأسیس احزاب سیاسی و اجرای قانون جلوگیری نمود. از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۴ فقط دو حزب مردم و ملیون میتوانستند در انتخابات شرکت کنند. حزب مردم در سال ۱۹۵۷م به وسیلۀ اسدالله عَلَم که غلام خانهزاد بود و دومین حزب یعنی حزب ملیون به وسیلۀ دکتر اقبال به وجود آمد که فدایی شاه بود وهمیشه عنوان چاکر جان نثار را به کار میبرد».
سیاستمداران و روشنفکران
روشنفکران یا به زبانی سادهتر گروهی از نویسندگان، شاعران و روزنامهنگاران و اساتید دانشگاه در دوره پهلوی، گرچه به گروههای سیاسی و ایدئولوژیک متنوعی تقسیم میشدند، اما در یک تقسیمبندی دیگر به دو نوع درباری و غیردرباری هم دستهبندی میشدند. درباریان روشنفکر یا روشنفکران درباری، با هرچه در توان داشتند در راستای سیاستهای شاههنشاه! بیتوجه به خواستههای مردم جامعه حرکت میکردند و البته از مزایا و مواهب این حرکت هم تا حد امکان برخوردار. گروه دوم، اما دریافته بودند که این راه به تُرکستان است و در مسیری خلاف جهت منویات اعلیحضرت! حرکت میکردند و از این رو مطرود دربار و مغضوب ساواک بودند که یا مجبور به ترک وطن میشدند یا در اثر شکنجه بخشی از سلامت جسم خود را از دست میدادند یا مانند خسروگلسرخی اعدام میشدند یا مانند صمد بهرنگی خودکشی میشدند! یا مانند وارطان سالاخانیان مته مهمان جمجهاش میشد یا مانند مرتضی کیوان تیرباران.
اینها برای نسلی که با این واقعیات زندگی و آن لمس کردند، چندان عجیب نیست، اما برای نسلهای جدید که در هجوم رسانهای و بَزک کردن پهلوی قرار گرفتهاند، جالب خواهد بود اگر بدانند، جرم افراد اشاره شده در بالا تنها تفکر و گرفتن قلم به دست بوده است. این رسوایی رژیم پهلوی در اسناد بسیاری مورد اشاره و تحلیل قرار گرفته است و به گونه اظهرُ مِنالشمس است که حتی طرفدارانش هم به آن اذعان دارند. در همان دوران شکوه رژیمش جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا، در خاطراتش نوشته است: «در دوران شاه، حداقل ۲۵هزار زندانی سیاسی در ایران وجود دارد». (کتاب خاطرات دو سفیر نوشته ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، ص ۴۴۷).
مسعود بهنود در کتاب «از سیدضیا تا بختیار»، در توصیف شرایط آزادی بیان و نحوه برخورد با روشنفکران و نویسندگان در آن زمان نوشته است: «تمایلات پنهان که ناشی از اختناق در جامعه بود، خواهی نخواهی در جریان کلی هنر و ادبیات هم راهی باز میکرد و رژیم ناگزیر میشد نشریات و کتابهایی را که سخنی از مخالفت و اعتراض در آن بود همچون آرش، اندیشه و هنر، کیهان ماه و دهها جُنگ و ماهنامه و فصلنامه را توقیف و جمعآوری کند و در مقابل خود به انتشار رودکی و تماشا و هنر و مردم و... دست بزند. در همین زمان وزارتخانهها سازمانها و مؤسسات وابسته به دولت هر کدام نشریه علمی ادبی و هنری برای خود داشتند، اما اینها قادر نبود چهره رژیمی را که ساواک در آن چنان آزادی عملی داشته، تطهیر کند. در همان زمان غلامحسین ساعدی، رضا براهنی نسیم خاکسار، شکرالله پاکنژاد، سعید سلطانپور، بهآذین و خیلیهای دیگر در زندان بودند؛ شاملو، علیاصغر حاجسید جوادی، دکتر شریعتی و بیست و هشت تن دیگر ممنوعالقلم».
یرواند آبراهامیان هم در کتاب ایران بین دو انقلاب در توصیف شرایط عالمان علوم اجتماعی و جامعه ایران آورده است: «کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ صاحب نظران علوم اجتماعی را به پشت پرده آهنین برد و آنها فقط مجاز بودند به چیزی ببینند که مقامات رژیم میخواستند دیده شود. پرده آهنین توانسته بود تنشهای اجتماعی و مخالفان سازمان یافته را پنهان کند، اما مسلما نتوانست آنها را حذف کند. نهادهای تحت نظارت حکومت کاری جز عادت روشنفکرانه ستایش بیپایان شاه و تقلید کورکورانه از غرب نداشتند، اما بررسی مطبوعات زیرزمینی پرتحرک نشان از روشنفکرانی جوان دارد که ایدههای نو دارند و آن را با فرهنگ شیعی در میآمیزند. تئوری و تاکتیک پیشینیان را بازبینی میکنند».
در نهایت آنچه مانند روز برای تاریخ مشخص است، این که محمدرضا پهلوی، به سبک و سیاق تمام پادشاهان مطلقه و دیکتاتور تاریخ هیچ علاقهای به دموکراسی و مظاهر آن از جمله آزادی بیان نداشت و اگر فشار کِنِدی و کارتر نبود حتی آن مختصر اقدامات را هم برای این مفهوم به کار نمیبست. عمادالدین باقی در کتاب تولد یک انقلاب درباره شرایط دموکراسی حاکم بر ایران دوران پهلوی نوشته است: «در سالهای پایانی رژیم پهلوی اختناق و شکنجه در ایران ضرب المثل افکار عمومی و مطبوعات جهانی گردیده بود. اساساً آزادی و دموکراسی حتی الگوی غربی آن با نوع سیستم حکومتی ایران نمیتوانست تطبیق کند، زیرا آزادی به معنای مداخله مردم در امور و مشارکت عامه در حکومت از طریق انتخابات و میدان دادن به مخالفین است درحالیکه سلطنت موروثی و غیر انتخابی بود و مردم در تعیین آن نقشی نداشتند. ماهیت قدرت و ضمانت بقای آن ایجاب میکرد که همه نهادها مانند مجلس و دولت زیر فرمان او باشند و شاه اختیار عزل و نصب وزیر و انحلال مجلس و در یک کلام قدرت مطلق را داشته باشد. شاه تلویحاً با دموکراسی غرب و با سیستم چند حزبی آن مخالفت کرده و روی سیستم تک حزبی تاکید میکرد. مراد شاه از دموکراسی همین بود».
منبع: ایرنا
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: آزادی بیان ساواک محمدرضا پهلوی دوران پهلوی پهلوی دوم سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۴۷۸۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا ادعای سید حسین نصر دربارهی همکاری شریعتی با ساواک حقیقت دارد؟
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به تازگی ویدیویی از یک گفتوگوی قدیمی با دکتر سید حسین نصر، رئیس دانشگاه آریامهرسابق(صنعتی شریف) در سالهای پیش از انقلاب و رئیس دفتر فرح پهلوی در فضای مجازی بازنشر شده که او در آن ادعا کرده «سازمان امنیت پیشتیبانی بسیار قوی از شریعتی میکرد در دانشگاه فردوسی. [شریعتی با ساواک] به نحوهای همکاری یا عضویت داشت. او میگفت این کار را برای پیشبرد اهداف انقلابی میکرد. پولهای حسینیه ارشاد توسط سازمان امنیت میآمد. ثابتی طرفداری عجیب و غریبی از شریعتی کرد. میگفت افراد و جوانان را از کمونیسم برمیگرداند. آنها [ساواک] گزارش شدیدی علیه من برای شاه فرستادند. من دلایل خودم را برای شاه گفتم. شاه گفت کاری به کار شریعتی نداشته باشید.»
مرکز اسناد انقلاب اسلامی بهتازگی اسنادی را منتشر کرده که بهروشنی نشان میدهند شریعتی همواره مورد سوءظن ساواک بوده است. در ادامه گزارش مرکز اسناد انقلاب اسلامی در این باره و نیز اسنادی را که در این زمینه منتشر کرده است میخوانید:
۱۳ سال قبل پرویز ثابتی، مدیرکل اداره سوم (امیت داخلی) ساواک در کتاب خاطراتش ادعاها درباره هماهنگی و همکاری شریعتی با سازمان اطلاعات و امنیت کشور برای برنامههای سخنرانی در حسینیه ارشاد را رد کرده بود: «اینکه ساواک به او کمک کرده باشد که چنین فعالیتهایی را انجام بدهد، به کلی بیپایه و اساس است. چون او در ابتدا، علاوه بر حمله به شیعه افراطی و اسلام عقبمانده، به مارکسیسم نیز حمله میکرد و در آن زمانها، هنوز مارکسیسم در بین دانشجویان جذبه داشت، ما موافقت کردیم تا در دانشگاه فردوسی مشهد تدریس کند، منتها او غالبا اینطرف و آنطرف در حال سخنرانی بود… ما او را لانسه نکردیم. صرفا موقعی که میخواست در دانشگاه فردوسی مشهد استادیار بشود، صلاحیت وی را تایید کردیم و بعد که خواست برود فرانسه، اجازه خروجش را تایید کردیم. پس از بازگشت، شروع کرد به زیادهروی و افراط که بازداشتش کردیم… ۶ ماه بعد قبول کرد که یک سلسله مقالاتی ضد کمونیستی بنویسد و مینوشت در پاورقی روزنامهها چاپ میشد… او را آزاد کردیم به شرط آنکه به نوشتن مقالات ضد کمونیستی در خارج از زندان ادامه دهد اما او به بهانه مریضی ادامه نداد و بعد دوباره مخفی شد.»[۱]
گزارشهای پرشماری از ساواک در گنجینه مرکز اسناد انقلاب اسلامی نگهداری میشود که گویای سوءظن دائمی، نظارت و مراقبت بر سخنرانیها و آثار دکتر علی شریعتی است.
یکی از این اسناد، کسب تکلیف اداره کل سوم ساواک به ریاست ثابتی، از سازمان اطلاعات و امنیت کشور در خصوص جلوگیری از سخنرانی شریعتی و تحت مراقبت قرار دادن او و کنترل انتشارات حسینیه ارشاد «به دلیل سخنرانیهای نامبرده علیه مصالح کشور و انتشار کتب ضد رژیم توسط آن» است:
«درباره دکتر علی شریعتی مزینانی
محترما باستحضار میرساند.
فعالیتهای مذهبی حسینیه ارشاد در واقع قائم به وجود دکتر علی شریعتی مزینانی که به طور نسبتا مرتب در این حسینیه سخنرانی مینماید میباشد، این شخص در گذشته فعالیتهای خلافی را علیه مصالح کشور انجام میداده که بعدا در ظاهر خود را فردی که قصدش مبارزه با عناصر منحرف میباشد قلمداد و در زمینههای مذهبی شروع به فعالیت کرده و با گام گذاشتن در حسینیه ارشاد در این زمینه تلاشهای زیادی از خود نشان میدهد.
آنطوری که نوشتهها و اظهارات یادشده نشان میدهد در جریان فکری مشارالیه هیچگونه تغییری به وقوع نپیوسته، بلکه وی با هوشیاری کامل مقاصد خود را در پوشش مسائل مذهبی به مستمعین اظهاراتش و خوانندگان کتبی که انتشار میدهد، ارائه میکند و هر روز گام جدیدی در این راه برمیدارد. در طرز تفکر نامبرده وجوه تشابه بسیاری با عناصر سازمان آزادیبخش ایران وابسته به جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی مشاهده میگردد، و وجه تمایز او با این افراد صرفا عدم اظهار نیات خود به طور آشکار و ارائه آن در قالبهای خاص مذهبی است و به طور کلی میتوان نامبرده را عامل اصلی وقایعی که در حسینیه مذکور میگذرد دانست زیرا هیاتمدیره و گردانندگان حسینیه موصوف نیز تحت تاثیر و نفوذ وی میباشند و در واقع آلت بلاارادهی وی هستند.
نکتهی دیگری که در خصوص وضعیت حسینیهی مورد بحث شایان توجه و امعان نظر است انتشارات حسینیهی مزبور میباشد که بدون هیچ کنترل و کسب مجوزی صورت میگیرد. قسمت انتشارات حسینیهی مذکور مطالب مذهبی و سخنان نامبرده را به صورت کتب مختلف و نشریات و جزوات متعدد در اختیار عناصر مذهبی قرار میدهد و قبل از انتشار به علت آنکه مجوز قانونی مانند انتشار سایر کتب از مراجع مسئول اخذ نمینمایند مطالب خود را در پوششهای مناسب به خوانندگان تلقین میکند و خلاصهی دو کتاب شهادت و از کجا آغاز کنیم که به شرح پیوست از عرض میگذرد مؤید این امر میباشد.
با عرض مراتب بالا چنانچه صلاح دانسته شود نام یادشده از سخنرانان حسینیهی مذکور حذف و شدیدا تحت مراقبت قرار گیرد و انتشارات حسینیهی مزبور نیز به دقت کنترل و ترتیبی اتخاذ گردد قبل از انتشار هرگونه کتاب و نشریهای مطالب آن مورد بررسی و پس از کسب اجازه مبادرت به انتشار آن نمایند. موکول به رای عالیست.»
چهار روز بعد از این گزارش، مکاتبهی دیگری صورت میگیرد که دو ماه بعد از آن (۴ر۱۱ر۵۱) منجر به نامهی رئیس ساواک با شهربانی کل کشور در خصوص جمعآوری بعضی از آثار دکتر شریعتی میشود.
دربارهی کتب تالیفی دکتر علی شریعتی مزینانی
پیرو شماره ۹۸۵۴ر۳۱۲ – ۲ر۹ر۵۱
دکتر علی شریعتی مزینانی که از عناصر ناراحت و مخالف دولت میباشد و قبلا با سخنرانی در حسینیه ارشاد و برخی از کانونهای دانشجویی مبادرت به ایراد سخنان تحریکآمیز مینمود، به موازت اینگونه اقدامات، و از طریق انتشارات حسینیه ارشاد و با سوءاستفاده از اینکه نشریات حسینیهی موصوف وسیله مقامات مسئول به طور کافی کنترل نمیشد، کتب تحریکآمیزی تالیف و منتشر نموده بود. اما پس از بسته شدن حسینیه ارشاد تهیه و توزیع اینگونه کتب و جزوات پایان نگرفت به طوریکه هماکنون جزوهها و کتابهای مزبور از تهران به اکثر مناطق کشور ارسال گردیده و میگردد. با توجه به اینکه شخص نامبرده سعی نموده در اینگونه کتب با قلب حقایق دین مبین اسلام و نتیجهگیریهای گمراهکننده، از اعتقادات مذهبی افراد سوءاستفاده نموده و آنها را به سوی فعالیتهای مضره سیاسی سوق دهد، خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به جمعآوری کتب تالیفشده وسیله نامبرده بالا که لیست اسامی آنها به پیوست ایفاد میگردد، در تهران و سایر نقاط کشور اقدام و نتیجه را به این سازمان اعلام نمایند.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور - ارتشبد نصیری
۱- از کجا آغاز کنیم
۲- شهادت
۳- یکبار دیگر ابوذر
۴- علی، مکتب، وحدت و عدالت
۵- امت و امامت
۶- روش شناخت اسلام
۷- مسئولیت شیعه بودن
۸- شیعه علوی و شیعه صفوی
۹- اسلامشناسی (جزوات متعدد)
برآیند اسناد و گزارشهای ساواک نه تنها موید ادعای دکتر نصر دربارهی همکاری شریعتی با ساواک نیست، بلکه برخلاف آن آثار و سخنرانیهای او را «تحریکآمیز» تشخیص داده و درصدد جمعآوری و تعطیلی آن برآمدند.
پینوشت:
۱. در دامگه حادثه، خاطرات پرویز ثابتی به کوشش عرفان قانعیفرد صص ۲۸۰-۲۷۹
۲۴۵۲۵۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899765